دربارۀ روابط جمهوری اسلامی ایران با سازمان ملل متّحد و دوایر تابعۀ آن، رویکرد مبهم و مشکوک دولت با میثاقهای سازمان ملل متّحد و واکنشهای غالباً خشن آن با تصمیمات و قطعنامههای این نهاد بینالمللی دربارۀ، بخصوص، نحوۀ رفتار صاحبان قدرت با ایرانیان، مطالب تخصّصی بسیاری تا کنون به رشتۀ تحریر در آمده است. این مقاله نیز تلاشی برای توضیح این رابطۀ جنجالی و ستیزهجویانه در زمینۀ اصل علّیت در مقابل پسزمینۀ سیاسی و عقیدتی است. با این همه، این یادداشت این تلاش را نیز به کار خواهد برد تا با استفاده از چهارچوبی ادراکی، با کوشش جهت شناسایی نظریۀ اجتماعی مفقود، و نه بررسی عامل بازدارنده، در این موضوع کند و کاو کند. در مبادرت به این کار، از الگوی سنّت غیرمذهبی مدد میگیرد.
با بیان حکایتی از تجربهای شخصی آغاز میکنم. در سال 2009، در مقام تحلیلگری سیاسی برای سفارت بریتانیا در طهران کار میکردم. بعد از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری و وعظ معروف نماز جمعه توسّط آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مقامات امنیتی – نظامی مرا با اتّهاماتی چند، از جاسوسی گرفته تا تبلیغ علیه نظام، دستگیر کردند. در زندان مخوف و بدنام اوین، روزهای بسیاری را در سلّول انفرادی گذراندم، در جلسات بسیار طولانی بازجویی، که گاهی ده ساعت طول میکشید، مینشستم. در بعضی از این جلسات، به تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی متّهم میشدم و مانند شخصی منفور و مطرود، دشمن نظام با من رفتار میشد و در دیگر جلسات از من میخواستند تحلیلهای خود را بیان کنم.
در یکی از این جلساتی که به مقولۀ دوم مربوط میشد، بازجو و مفتّش (که هرگز او را ندیدم، زیرا همیشه پشت سر من مینشست و من رو به دیوار بودم) عقیدۀ مرا دربارۀ "آسیبپذیری" جمهوری اسلامی جویا شد. در تقویم اسلامی آن روز تعطیل عمومی بود و بازجوی آن روز توسّط بازجویی شروع شده بود که خاطرنشان ساخت فقط به خاطر من آمده است (یعنی من آن روز مقدّس او را خراب کرده بودم). در صدد بر آمدم مثالی روشنگر برای بیان استدلال خود به کار ببرم. به او گفتم که شب گذشته، از پنجرۀ کوچک سلّول که محلّ عبور نسبی هوا و نور به داخل سلّول بود، صداهای مردان جوانی را شنیدم که، با حالتی شاد و مسرور، آواز میخواندند. به سهولت میشد گفت که آنها سربازان وظیفهای بودند که به نگهبانی زندان گمارده شده بودند. مشهود بود که به علّت جشن مذهبی، به مردان جوان فرصتی داده شده بود تا شامگاهی شاد داشته باشند. برای آن که امنیت کامل زندان اوین فراهم باشد، کلِه کارکنان، از جمله سربازان وظیفه دقیقاً و اکیداً مورد تحقیق قرار میگیرند. آن شامگاه آن سربازان وظیفۀ بسیار جوان، که احتمالاً بین 19 و حدّاکثر 25 ساله بودند، آوازهای بسیاری خواندند. به بازجوی خود گفتم که از حدود 20 آواز خوبی که خوانده شد، حال که حدود سه دهه از تأسیس جمهوری اسلامی میگذرد، اکثریت آوازها مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامی و آثاری از، به اصطلاح، "خوانندگان لوسآنجلسی" بود. فقط دو یا سه مورد از آنها در مقولۀ "مجاز" تلقّی میشد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجازۀ آن را صادر کرده بود.
به بازجوی خود گفتم که بزرگترین آسیبپذیری جمهوری اسلامی "خلأئی" است که ایجاد کرده و شکست بزرگش در تأسیس موفّقیتآمیز الگوی ارزشهای خود است، و از این روی حالتی از آشفتگی و هرج و مرج ایجاد کرده است. درحالی که رهبران مذهبی و انقلابی بیهوده بر جلوگیری از هنجارها و سنن غیرمذهبی تثبیت شدۀ جامعۀ ایرانی پافشاری کردهاند، از تأمین جایگزینهای مؤثّر و عملی عاجز ماندهاند. مایلم به محصول این شکست به عنوان "خلأ" اشارتی داشته باشم.
برای تشریح بهتر مثالم مربوط به سربازان وظیفهای که آواز میخواندند، به بازجویی که پشت سر من نشسته بود گفتم که مردم حالت گرم و صمیمانۀ خود در اوقات شادی و سرور را به وسیلۀ موسیقی و آوازهای صمیمانه و شاد تشدید میکنند. امّا رهبران انقلابی و مذهبی جمهوری اسلامی این قبیل موسیقی را به این عنوان که منحطّ و شهوانی است مردود شمرده ممنوع کردهاند. برای رفع نیاز آن لحظات چه چیزی را جایگزین آن ساختهاند؟ هیچ! یا اگر هم عرضه کردهاند نامربوط و کژکاری است و به این ترتیب خلأیی را پدید آوردهاند. این خلأ با گذشتههای دور و سیدیهایی لوسآنجلسی که به داخل مملکت قاچاق میشود، و از آن سوی مرز، یعنی ترکیه، آورده میشود پر شده است.
این خصیصۀ خلأ است که، برای پر کردن فضای خالی یا تهی که نتیجۀ برداشته شدن آن چیزی است که اکنون عنصر غایب محسوب میشود، آنچه را که موجود است به سوی خود جذب میکند. جوامع بشری، با تجربیاتو معضلاتی که با آن مواجه میشود و از طریق تعامل، سعی دارد عملگرایی و بهرهوری خود را حفظ کند. این جوامع برای آن که بقا یابند مجبورند پیشرفت کنند و خود را با تغییرات زمان هماهنگ سازند. صحیح است که در هر زمانی، با توسّل به اکثریت و انکار یا غفلت از – گاهی اوقات، احتمالاً سهم مشروع – دیگران تعادل برقرار شود؛ با این همه، هنجارها و ارزشها تکامل و توسعه مییابند تا الگوهای جدیدی را تثبیت نمایند. الگوها به وجود آورندۀ سنّتهایی هستند که ارزشهای مذهبی و غیرمذهبی را تلفیق میکنند.
در واقع، اعلامیه هانی حقوق بشر اوج سنّت غیرمذهبی کلّیه جوامع بشری است که در سی مقاله عرضه شده است. در طول تاریخ، نوع بشر و جوامع انسانی آنقدر پیشرفت کردهاند که از حالت گروههای بسته خارج شده شمول بیشتری پیدا کنند که با تصدیق حقوق اعضاء بیشتر و احترام به آن تحقّق مییابد. عود بیماری تنها زمانی رخ میدهد که قوا و گروههای درون جامعۀ مورد نظر از حقوق خود محروم شوند.
متن مادّۀ 18 اعلامیۀ مزبور چنین است: "هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود : اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد ، در قالب آموزش دينی ، عبادت ها و اجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است."
آیتالله علی یونسی، وزیر سابق اطّلاعات ایران، که اکنون مشاور اعظم آقای روحانی، رئیس جمهور، در امور اقلّیتهای مذهبی است، اخیراً در کنیسهای در ایران حضور یافت. او صرفاً ارزش غیرمذهبی مدارا و فراگیری دوجانبه را به عنوان بخشی از سنّت غیرمذهبی مردم ایران از هر قومیت و مذهبی، که در کنار هم قرنها زیستهاند، تحت حمایت قرار داد. آقای یونسی در خطابۀ خود به حضّار به نکتۀ بسیار مهمّی اشاره کرد، «اگر من آخوند و آن خاخام بگذاریم، همه مردم خوب با هم زندگی میکنند. مردم بلد هستند با هم خوب زندگی کنند.» آنچه که وزیر سابق اطّلاعات، به نحوی مؤثّر، در سخنرانی خود بدان اذعان نمود این بود که، بدون دخالت بعضی از نیروها، جوامع بشری دارای آن قابلیت و توانایی هستند که زندگی مسالمتآمیز همراه با سعادت و مسرّت برای اعضاء خود فراهم آورند.
برعکس آنچه که در بالا بیان شد، وقتی عضوی از کابینه اخیرا به شهر مذهبی قم سفر کرد تا با آیتالله العظمی صافی گلپایگانی دیدار کند، این مرجع تقلید شیعه به انتصاب زنان به مقام فرمانداری معترض شده اظهار داشت، " این اقدام با کرامت زنان سازگاری ندارد". اگر انتصاب توسّط وزیر کشور بدون اعتراض شهروندان و جوامع محلّی صورت گرفته باشد، در این صورت نظر آیتالله مردود است. آنچه که او به عنوان "کرامت" بدان اشاره دارد همان خلأئی است که در بالا مورد بحث واقع شد. این خلأ اس، زیرا آیتالله به زنان ایرانی، به عنوان اعضاء بسیار باکفایت جامعه، "کرامت" جایگزینی را عرضه نمیکند. این کرامت بیمعنی عبارت از خلأئی در چهاردیواری خانه است. به این ترتیب است که دولت اسلامی که او در ذهن دارد آسیبپذیر میشود، زیرا الگوهای عملی را فقط میتوان به وسیلۀ دیگر الگوهای عملی جایگزین ساخت تا مبادا دچار هرج و مرج و آشفتگی شویم.
امّا، در برخورد با "خلأ" – یا پوچی که بعضی قوا با خودداری از عرضۀ ارزشهای عملی جایگزین برقرار میکنند – ما با تناقضی ناخوشایند و تلخ روبرو هستیم. صحیح است که با برقرار خلأ، عوامل انکار و محرومیت سبب آسیبپذیری نظام بشری (یعنی جامعه یا حکومت) میشوند، امّا در عین حال از طریق حالت آشفتگی که پدیدمیآورند، گروه، برای مدّتی، میتواند زمام سُلطه را در اختیار گرفته نگه دارد. حالت آشفتگی میتواند به آنها کمک کند شبه مفاهیمی خلق کنند، کلماتی که عموماً در اشاره به مفاهیم مثبتی تلقّی میشود که به صورت پوشش و جلدی بدون محتوا بیان میگردد. در غیاب مفهوم یا ارزش واقعی، آنها خیالپردازیهایی است که فقط سبب پریشانی فکر و سرگردانی میشود. و به این ترتیب "استبداد" میشود "دموکراسی"؛ "بیعدالتی" عبارت از "رحمت و داد" جلوه داده میشود؛ "کرامت" در واقع عبارت از "محبوس شدن و محصور شدن" است و "دروغ" به عنوان "راست" به مردم تحویل داده میشود.
امّا، از همه مهمتر آن چیزی است که مایلم عنصر "قبح"، بخصوص در میان صاحبان قدرت، بنامم. این عنصر قُبح است که ناپدید میشود، زیرا در این واقعیت تحریف شده، معیار اساسی که صداقت و عدالت باید با آن سنجیده شود، محو میشود. و به این ترتیب است که فروپاشی ارزشها رخ میدهد، و واقعیترین آسیبپذیری رخ میگشاید. جوامع بشری از "قبح" به عنوان عامل کنترل و تعادل استفاده میکنند. میتواند محدود کننده باشد، زیرا در اصل مسئولیت اعضاء جامعه است که از ارتکاب هر عمل یا اعمالی که ممکن است مضرّ به حال دیگران باشد، یا سبب گردد خود آن افراد مسئول "قبح" را تجربه نمایند و "شرمندۀ" اعمال خود باشند، خودداری نمایند. نظریۀ اجتماعی بخصوص در مورد کسانی مصداق دارد که بر مسند قدرت نشستهاند و کسانی که تصمیمات و اقدامات آنها بر تعداد زیادی از افراد اثر میگذارد. قوانین را میتوان به نفع صاحبان قدرت دستکاری کرد و یکی از عوامل اصلی که آنها را از سوء استفاده از قوانین مزبور باز میدارد احساس "قباحت" است که ناقض قانون باید از آن برخوردار باشد. کسی که دروغ نمیگوید باید از ارتکاب چنین عملی احساس شرمندگی نماید. به همین ترتیب، کسی که با دیگران رفتاری غیرمنصفانه ندارد اگر مرتکب بیانصاف و بیدادگری شود، احساس قباحت و شرمندگی میکند.
دربارۀ اعلامیه جهانی حقوق بشر و محتوای آن بسیار سخن گفته و نوشته شده است. شاید مهمترین جزء تشکیل دهندۀ این سند به وضوح ذکر نشده باشد. آنچه که مادّۀ 30 اعلامیه بیان میکند این است که نقض حقوق تصریح شده غیر قابل قبول است:
هيچ يک از مقررات اعلاميه ی حاضر نبايد چنان تفسير شود که برای هيچ دولت، جمعيت يا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بين بردن حقوق و آزادیهای مندرج در اين اعلاميه فعاليتی انجام دهد يا به عملی دست بزند.
آنچه که این مادّه بدان اشارتی تلویحی دارد این است که نقض موادّ مزبور اقدامی شرمآور و قبیح است و ناقض باید "شرمنده و سرافکنده" باشد امّا این ممکن است زمانی نیز اتّفاق افتد که معانی واقعی کلمات و مفاهیم بدون ادنی انحرافی به حالت اوّلیه اعاده شود. بهترین راه برای حصول این هدف بیدار کردن جامعه با احیاء ارزشهایی است که در ارزشها و سنّت غیرمذهبی آنها وجود دارد و فراتر و در عین حال در بر گیرندۀ قوانین است.